همشهری آنلاین- جواد نصرتی: شاید بعضیها میگفتند در آینده ممکن است، اما در آن سالها، که کشور تازه از جنگ خلاص شده بود و قرار بود سالها کار و بازسازی شود تا شرایط عادی شود، قطعا کسی فکرش را نمیکرد. علیرضا سلیمانی اما فکرهای دیگر داشت. کشتیگیر غولپیکر تهرانی، حریفش از شوروی را در نیمه نهایی برد و در فینال، بروس بومگارتنر را در یک بازی نزدیک برد. نخستین مدال طلا در این دسته و نخستین مدال طلا، بعد از سالهای طولانی. آن کشتی، احتمالا جاودانهترین کشتی تاریخ ایران است. در آن روزها که سایه جهان دوقطبی بر سر همه سنگینی میکرد، در مراسم اهدای مدال و بالا رفتن پرچم، بیرق 3 رنگ ایران وسط و بالا بود و پرجم دو ابرقدرت زمان در کنارش. این تصویر، سالها بخش همیشگی آرم اخبار تلویزیون بود.
آن قاب اما همهچیزی نبود که سلیمانی به نسل ما و نسلهای آینده هدیه کرد. او یک دوست واقعی بود. رفاقتش با علیرضا سوخته سرایی، رقیب هم وزنش، بین اهالی کشتی و مردم عادی زبانزد بود؛ از رودستهای بامزهای که روی تشک کشتی به هم زده بودند، تا مرام گذاشتنهایشان برای همدیگر. این دوستیها و رفاقتها، حالا این روزها کیمیا شده. شاید مشق کشتی در زورخانه سلیمانی را اینطور بار آورده بود و یا خوی و خصلت پهلوانی که در خانوادهاش در چند نسل از پدر به پسر به ارث میرسید. سلیمانی، بهخاطر شرایط کشور، در بهترین سالهای جوانی و عمرش، از المپیک و قهرمانیهای جهان دور بود. اما کسی خاطر ندارد که در اینباره غر زده باشد. اصلا چه نیازی به رقابتهای بیشتر، همان یک طلا کافی بود تا جاودانه شود. هرچند بدون طلای کشتی هم، سلیمانی نشان زرین رفاقت به سینه داشت.
نظر شما